آسمان شب
بخش شروع: شب، این نعمت بزرگ و کمارزششدهای که کمتر کسی به قدر آن پی میبرد. زمانی که خاموشی شب فرا میرسد، آرامش درون به اوج میرسد و عظمت آسمان به وضوح نمایان میشود. آسمانی که در روز زیر سلطه خورشید درخشان، کمتر به چشم میآید و حرفی برای گفتن ندارد.
بخش میانه: در یکی از شبهای تابستان، طبق روال هر شب رختخوابم را در حیاط پهن کردم. سرم را بر روی بالش گذاشتم و چشمانم را به آسمان دوختم. آسمان شب، صاف و روشن، مانند هزاران لامپ درخشان بود. آن شب به واقع به عظمت پروردگار پی بردم، خدایی که در هر لحظه در کنار ماست، ولی ما از وجودش غافلیم. هر ستارهای در آسمان، درخشان و بینظیر بود و با دستم سعی کردم هر ستاره را به دیگری وصل کنم و تصویری جذاب بسازم. در مورد مسیریابی از طریق ستارگان مطالبی خوانده بودم، اما هرگز اینگونه غرق در زیبایی شب نشده بودم. انگار در آن شب در دری جدید از دنیای هستی گشوده شده بود. تصمیم گرفتم از فردا مطالعه بیشتری درباره آسمان شب و ستارگان داشته باشم. این همه شگفتی برایم وصفناپذیر بود. دلم میخواست به آسمان پرواز کنم و بر هر ستاره نشسته و به دیگری چشمک بزنم. مادرم همیشه این آیه را برایم میخواند، ولی تا آن شب به مفهوم عمیق آن پی نبرده بودم: “فتبارک الله احسن الخالقین.”
بخش پایانی: به هر کجا که نگاه کنیم، میتوانیم به وجود خالق هستی پی ببریم. خالقی که با هدف و مقصود ما را آفریده است و شبهای پرستاره تنها یکی از نشانههای شگفتانگیز خلقت اوست